نوروز 1404| یکم فروردین

دیروز ظهر سال تحویل شد و این نوشته را به یادگار در تاریخ جمعه یکم فروردین 1404 می نویسم.

دیشب تا دم دمای صبح خوابم نبرد و حدودای 5 بود که خوابیدم. کتاب طاعون آلبرکامو را داشتم برای چندمین بار می خواندم و سمفونی های بتهون گوش می کردم. نفهمیدم کی شد ساعت 5.

مطابق برنامه جمعه های این چند هفته سریال تاسیان را خانوادگی دیدیم. اون وسطا آهنگ مرداب پخش شد و انگیزه ای شد و بیایم پای لب تاپ و چند خطی بنویسم.

البته، آهنگ مرداب با صدای استاد شماعی زاده پخش شد؛ ولی، من نسخه ای که خانم گوگوش خوانده اند ار بیشتر دوست دارم.

روز اول سال و در اواسط 50 سالگی جور دیگه ای این آهنگ بهم چسبید.

آرزوهای جوانی، گفتگوهای درونی، رفتن مسیرهای مختلف، آزمودن خیلی چیزها و نتیجه که معلوم نیست خوب و به کفایت هست یا نه.

جوانی مثل رودخانه‌ایه که همواره جریان داره؛ پر از زندگی، شور و آرزوهایی که پایان ندارن. روزهایی که در آنها قلبت می‌تپه برای چیزی که شاید هیچ‌وقت به دست نرسه، برای رویایی که گاهی دستت را می‌گیره و گاهی فقط از دور سلام می‌کنه.

خیلی از آرزوهای جوانی اما در مرداب واقعیت فرو می‌روند؛ درست مثل آهنگی که همیشه گوشه ذهنم جاری است: “مرداب”، همان صدای گوگوش که از دست رفته‌های جوانی می‌گه، از آرزوهایی که میان آب‌های راکد خاموش می‌شن و دست‌هایی که هنوز در تلاش برای رسیدن هستن، اما گاهی فقط هوا را در مشت می‌گیرن.

چه حس عجیبیه که گاهی برای چیزهایی که هیچ‌وقت بهشان نمی‌رسیم، به اندازه‌ای تلاش می‌کنیم که به دست آوردنشان کمتر از خود تلاش معنا پیدا می‌کنه. در همین دست‌نیافتن‌هاست که جوانی را تجربه می‌کنیم، درس می‌گیریم، و به خودمان و شوق خواستن ایمان می آریم.

و همین است که تُن صدای گوگوش در “مرداب”، حسرت را با امید آمیخته می‌کنه. “نه به رویای رسیدن، به امید ساختن…” گویی جوانی، هم در نرسیدن معنا پیدا می کنه و هم در آن چیزی که در این تلاش می‌سازیم؛ انسانی که در مرداب‌ها نمی‌ایستد و می‌داند که این رودخانه، جاری خواهد ماند.

هر جوانی یک رؤیا دارد… یا شاید یک مرداب. مهم این است که تا آخرین نفس، در جریان بمانی.

نکنه تبدیل بشیم به اون مرداب پیر!

 

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
نوشته های مرتبط

4 پاسخ

  1. درود بر شما آقای دکتر ، بسیار نوشته ی قابل درکی بود،در نزدیک به سی سالگی هستم و بقول شما در مسیر رودخانه ای جاری که تلاشم در جریان بودن است ،به امید جریان همیشگی تا آخرین نفس برای همه ی ما.

    1. سلام سعید جان
      سال نو مبارک
      همینکه مثل یک رود جاری باشیم به سمت هدف و متوقف نشیم، خیلی مهمه. سلامت و موفق باشی همیشه.

  2. سلام استاد مثل همیشه از صحبتهای شما لذت بردم وکلی یادگرفتم به امید روز های بهتر برای شما وخودم

    1. سلام و ارادت. ممنونم از مرحمت شما. امیدوارم همیشه در مسیر موفقیت باشید و همیشه بهروز.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *