نمی شود در جستجوی توسعه فردی و بهبود مهارتها و کسب موفقیت بود و مهارت کتابخوانی نداشت. کتابخوانی حرفهای مهارتی است که میتواند زندگی ما را متحول کند.
با اینکه همه ما از این واقعیت مطلع هستیم و آنرا بدیهی می دانیم؛ ولی، صادقانه بخواهیم کلاهمان را قاضی کنیم، اغلب اوقات خیلی شوق و ذوق مطالعه نداریم و خیلی از ما ها چند کتاب حتی تخصصی رشته خودمان را از ابتدا تا انتها یا اصطلاحا cover to cover نخوانده ایم. البته، گاهی شوق مطالعه داریم؛ ولی، برنامه ای برای آن نداریم یا اصطلاحا وقتش را نداریم.
دانشجویان ارشد و دکترای بسیاری را می شناسم که حتی در زمینه پایان نامه و رساله شان نه قبل از دفاع و نه بعد از آن حتی یک کتاب مرجع را با دقت و جزئیات از ابتدا تا انتها نخوانده اند (البته، متاسفانه) و واقعیت خیلی تلخ این است که با این وضعیت باید فاتحه مهارت، موفقیت و کسب جایگاه شغلی را خواند.
اما چرا اینگونه است؟ یا واضح تر بپرسم: چرا کتاب نمی خوانیم؟
تردیدی ندارم که هیچ کداممان شکی در اهمیت مطالعه و فواید آن در بهبود و توسعه فردی و تحول و توسعه اجتماعی داشته باشیم. مطمئنم که حتی خیلی ها دلشان لک زده است جایی بنشینند و ساعتها مطالعه کنند. پس، چرا کتاب نمی خوانیم؟
من فکر می کنم این بیشتر به عوامل خیلی ساده تر و اجرائی مربوط است تا عدم تمایل ما به مطالعه. اگر چند لحظه فکر کنید شاید بتوانید لیستی از مواردی که باعث می شود کمتر سراغ کتاب بروید را خودتان پیدا کنید. این لیست می تواند شامل این موارد باشد: وقت ندارم، تمرکز ندارم، حوصله متن های طولانی را ندارم، با اینکه کتاب خواندن مهم است، از آن لذت نمی برم و کتابهای مختلفی را شروع کرده ام؛ ولی، تا انتها نخوانده ام و … .
در ادامه می خواهم ضمن بررسی لیست بالا، یک نقشه راه برای تبدیل شدن به یک کتاب خوان حرفه ای مطرح کنم که از تجربه شخصی خودم گرفته شده است و شاید بتواند کمکی به شما باشد تا نقشه خودتان را برای این مسیر پیدا کنید.
اول از همه می خواهم یک جمله مهم بگویم که البته کاملا نظر شخصی خودم است:
تبدیل شدن به یک کتابخوان حرفهای تنها به خواندن کتابهای زیاد نیست، بلکه شامل توسعه مهارتهای خواندن عمیق، تحلیلی و انتقادی، ایجاد یک پایگاه دانش گسترده و برقراری ارتباط مؤثر بین آنها و ارتقاء بینشتان در حوزه های مورد علاقه تان است.
فرقی نمیکند یک دانشجوی ارشد یا دکتری، یک منتقد ادبی، داور نشریات، یک خالق محتوا در حوزه ای تخصصی باشید و یا صرفاً یک خواننده کامل با بینشهای دقیق و نگرش خاص، در اینجا می خواهم بر اساس تجربه زیسته خودم یک نقشه راه عمیق برای تبدیل عادت مطالعهتان به یک عمل و رفتار در سطح حرفهای ارائه کنم:
هدفتان را از مطالعه مشخص کنید:
اولین گام در مسیر تبدیل شدن به یک کتابخوان حرفه ای تعیین هدف مطالعه است. آیا صرفا می خواهید به عنوان یک سرگرمی به مطالعه نگاه کنید یعنی چیزی مثل دیدن فیلم یا گوش دادن موسیقی یا نه می خواهید در آزمون خاصی شرکت کنید و یا قصد دارید در مورد کتابها مطلب بنویسید و آنها را نقد و بررسی کنید. لیست اهداف خیلی گسترده است، اما در ابتدای راه باید تکلیفمان با خودمان مشخص باشد.
مثلا، اگر بخواهید در یک حوزه خاص مطلب بنویسید و منتشر کنید باید هدفتان را بدانید و اگر می خواهید در یک حوزه خاص سرآمد شوید هم باز باید هدفتان را واضح مشخص کنید.
به نظر من دومین قدم، انتخاب یک حوزه خاص یا به اصطلاح امروزی ها نیچ (Niche) است. این گام زمانی قابل برداشته شدن است که هدف خود را قبلا مشخص کرده باشید. تعیین کنید به کدام ژانر(ها) یا موضوعات علاقه بیشتری دارید. تمرکز روی یک ژانر خاص – اعم از داستانی، غیرداستانی، فانتزی یا کلاسیک – می تواند به شما کمک کند تا در طول زمان به یک متخصص در آن زمینه تبدیل شوید (البته، به شرط آنکه برای دانش حاصل از مطالعه مجرای خروجی و ارائه هم پیدا کنید. نگران نباشید، در این زمینه در آینده مفصل صحبت خواهیم کرد).
گام بعدی تبدیل خواندن به یک عادت است.
در این مرحله ثبات یک نکته کلیدی است. خواندن را به تمرین روزانه تبدیل کنید. زمان منظمی را در برنامه خود برای مطالعه بدون وقفه در نظر بگیرید. چه صبح باشد، چه وقت ناهار و چه عصر، ثبات و تکرار موجب می شود، خواندن برای شما تبدیل به یک عادت شود.
در این گام محیطی آرام، راحت و بدون حواس پرتی برای مطالعه ایجاد کنید. یک فضای مطالعه اختصاصی می تواند تمرکز و توانایی یادآوری مطالب را افزایش می دهد.
قدم بعدی ساختن یک فهرست از کتابها برای خواندن است.
فهرستی تنظیم شده از کتابهایی که ژانرها، نویسندگان و مضامین مختلف را در بر میگیرد، در حوزه مورد نظرتان تهیه کنید. این تنوع نه تنها عادت خواندن شما را هیجان انگیز نگه می دارد، بلکه درک شما را از سبک ها و دیدگاه های مختلف نوشتن در حوزه مورد علاقه تان عمیق تر می کند.
مثلا، من به حوزه پویایی سیستم ها علاقه من هستم و فهرستی از کتابهای این حوزه و افراد مهم آن دارم و در یک طبقه خاص از کتابخانه ام، همه آنها را نگهداری می کنم و بعضی از آنها را بارها و بارها خوانده ام و باز هم می خوانم.
قدم بعدی تقویت مهارت های خواندن است.
خواندن فعال: به جای حرکت منفعلانه چشمان خود بر روی متن، خواندن فعال را تمرین کنید. خواندن فعال به معنای پرسیدن سؤال، ارزیابی انتقادی محتوا و پیشبینی اینکه استدلال یا روایت به کجا میرود.
حاشیه نویسی و یادداشت برداری: سیستمی برای علامت گذاری قسمت های مهم، یادداشت افکار و خلاصه کردن نکات کلیدی ایجاد کنید. برای اینکار می توانید از یادداشت روی برچسب ها، هایلایت کردن نکات مهم و یا استفاده از برنامههای حاشیهنویسی دیجیتال استفاده کنید، این روشها تضمین میکنند که برداشتها و تحلیلهای اولیه خودتان را به برای خودتان واضح تر کنید.
یادگیری تکنیک های خواندن: تکنیک هایی مانند بررسی ساختار یا اسکن برای جزئیات کلیدی را یاد بگیرید. اینکار کمک می کند متون طولانی تر یا متراکم تر را به طور موثرتری مدیریت کنید. علاوه بر این، در صورت نیاز، برای کتابهایی که نیاز به تعامل متفکرانهتری دارند، به مطالعه تحلیلی و آهسته تر بپردازید.
من خودم سرعت مطالعه پائینی دارم. سعی می کنم با نویسنده همراه شوم و خودم را کنار نویسنده می گذارم و سعی می کنم پا به پای او فکر کنم و درک کنم. حتی گاهی با خودم می گویم اگر من بودم برای این مفهوم چه می نوشتم یا چه مثالی می زدم.
خوب!
این نوشته خیلی طولانی شد. بقیه آن باشد برای یک روز نوشته دیگر!