فایده بخش روز نوشته ها در سایت برای من اینستکه هُلم می دهد تا ایده هایم کپک نزند و مغزم باد نکند از حرفهای نزده. کلی حرفهای نزده دارم که دارند لبریز می شوند، گاهی هم البته از دماغم در می آیند؛ وقتیکه زیادی حرف می زنم یا جای نامناسب بیان می کنم. این روزنوشتهها مثل یک دریچه جادویی عمل میکنند، جایی که ایدهها آزادانه پرواز میکنند و من را از زندان سکوت نجات میدهند، انگار که هر کلمه نوشتهشده، یک نفس عمیق برای ذهن خستهام است.
خوشبختانه چشمه های ایده جوشان هستند و جاری، ولی وقتی می نویسم، دیگر نگران باتلاقی شدنشان نیستم، در آنها مثل … گیر نمی کنم و فرو نمی روم. تصور کنید این چشمهها مثل رودخانههای خروشاناند که اگر مهار نشوند، سیل میشوند و همه چیز را میبرند، اما نوشتن، سد محکمی است که انرژیشان را به برق تبدیل میکند!
ایده های مهاجم خیلی زیادند و از جناح های مختلف حمله می کنند، انگار جنگ است و هر کدام جبهه جدیدی از این جنگ. هر روز این جنگ بعد از نوشتن به صلح می رسد و باز فردا روز از نو و روزی از نو. نوشتن هر روزه ایده ای را به افسار می کشد و صلحی موفقتی در مغزم اتفاق می افتد. پس اگر در روز نوشته ها می بینید که از هر دری صحبت می کنم و می نویسم به خطر همین ایده هایی است که آماده به یراق هر روز هجوم می آورند و ذهنم را مضطرب می کنند و گاهی استرس آفرین هم هستند. این ایدهها مثل سربازان ناآرامیاند که شبانهروز در ذهنم رژه میروند، اما وقتی قلم به دست میگیرم، انگار فرماندهای هستم که ارتش را به صف میکند و پیروزی را جشن میگیرد – چه لذتی دارد این صلح روزانه!
ایده ای که برای نوشتن امروز به ذهنم آمده است را می خواهم با یک داستان از تجربه شخصی شروع کنم: من سال اول دبیرستان (سال 67-68) در شهر قوچان گذراندم و از سال دوم کوچ کردیم مشهد و بزور و با پارتی بازی در دبیرستان حکمت ثبت نام کردم. چون من و خواهرم هر دو در هر مسابقه علمی که در قوچان برگزار می شد اول می شدیم، پدرم گفت باید جایی برویم که شما رقبای قدر داشته باشید. این تصمیم پدرم مثل پرتاب ما به اقیانوسی پر از کوسههای باهوش بود، جایی که اول شدن دیگر یک بازی کودکانه نبود، بلکه جنگی واقعی برای بقا و برتری.
القصه، دبیرستان حکمت واقعا همچین جایی بود. همان سالی که من وارد این دبیرستان شدم، رتبه اول کنکور کشور از دبیرستان ما بود. سال بعد و سال بعدش هم همینطور. مشهدی ها دبیرستان دکتری در چهارراه دکتری را لابد می شناسند. وقتی سال چهارم دبیرستان و بقول بچه های نظام جدید کلاس دوازدهم بودم، دقیقا یادم هست در مهرماه، رتبه های اول و پنجم کنکورسال قبل که از بچه های سال بالایی خودمان بودند و همبازی بسکتبال ما، در جلسه ای در مورد روش مطالعه، برنامه ریزی و کارهایی که انجام داده بود صحبت کرد. در آن جلسه حرفهایی زده شد که بعد از گذشت سی و چند سال هنوز در ذهنم مانده و گاهی فریاد می زند. آن جلسه مثل یک گنجینه پنهان بود، جایی که کلماتشان مثل شمشیرهای طلایی در ذهنم حک شدهاند و هر بار که به چالش میخورم، بیرون میجهند و راه را روشن میکنند – انگار زمان برای این رازها متوقف شده است.
این قصه را تا اینجا گفتم تا همان حرفها را برایتان بنویسم. شاید بتوان گفت آن حرفها و روش ها هنوز هم رمز شاگرد اول شدن هستند و واقعا تاریخ انقضاء ندارند. این رمزها مثل الماسهای ابدیاند، که در گذر سالها نه تنها کدر نمیشوند، بلکه درخشششان بیشتر میشود و به نسلهای جدید هم نور میبخشند.
قبل از نوشتن حرفهای مهم آن جلسه دلم می خواهد به یک نکته از آن دوره اشاره کنم. سالهای انتهایی دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد که من کنکور داشتم، بازار کتابها و جزوات کنکوری مثل امروز نبود و یکی دو موسسه ( مثل موسسه رزمندگان) کتابهایی برای کنکور چاپ کرده بودند که یا بودجه خریدش را نداشتیم و یا اصلا قبولشان نداشتیم. مثلا من که در فیزیک و ریاضی المپیادی بودم، کتابهای فیزیک و ریاضی آن موسسات را بدرد نخور یا ضعیف می دانستم (البته با قضاوت دوران نوجوانی، الان ندارمشان که پخته تر قضاوت کنم). آن روزها، بازار کنکور مثل یک بیابان خشک بود، بدون آن اقیانوس کتابهای رنگارنگ امروز، و ما مجبور بودیم خودمان چاه بزنیم تا به آب برسیم – چه ماجراجویی هیجانانگیزی بود!
اولین نکته شاگرد اول شدن تهیه کردن منبع مناسب برای مطالعه است. وقتی جزوه و کتاب کنکوری منتشر شده نباشد باید این منبع را خودمان تهیه کنیم. منبع می شود کتابهای مرجع، سئوالات سالهای قبل و خلاصه ای که خودمان می نویسم. قبول دارم، کار بسیار سختی است؛ اما، با یک تیر چند نشان است. این کار نه تنها منبع را شخصیسازی میکند، بلکه مثل ساختن یک قلعه محکم است که هیچ طوفانی نمیتواند آن را تکان دهد، و هر بار که به آن برمیگردید، حس مالکیت و اعتماد به نفستان دوچندان میشود.
آن شاگرد اول کنکور گفت برای تهیه این جزوه ابتدا یک کتاب را به عنوان منبع انتخاب کرده و خلاصه نویسی کرده است. این خلاصه در برگه های یک رو نوشته می شود و یک برگه خالی گذاشته می شود.
در مرحله بعدی، رفرنس دوم را شروع می کنیم. این بار در نوشتن خلاصه ها صرفا مطالبی نوشته می شود که در رفرنس اول نبوده و یا کمبودی داشته است.
بعد از این مرحله اضافه کردن سئوالات مربوط به هر فصل است.
حالا ما یک منبع داریم که اولا خودمان تهیه کرده ایم، به زبان خودمان است و همه نکات را دارد. این منبع شخصی مثل یک دوست وفادار است که همیشه همراهتان است، زبانی حرف میزند که فقط شما میفهمید، و هر صفحهاش پر از رازهایی است که خودتان کشف کردهاید – چه قدرتی دارد این خلق شخصی!
دومین نکته تکرار است.
رمز موفقیت در هر آزمون تستی تعداد دورهایی است که جزوه تان را مرور می کنید. حداقل ده دور باید جزوه ای که تهیه کرده اید را مرور کنید. یادم هست که آن دوست شاگرد اول کنکور می گفت من جزوه شیمی را 30 دور خوانده ام. تکرار مثل تمرین روزانه یک قهرمان المپیک است؛ هر دور، عضلات ذهنیتان را قویتر میکند، تا جایی که مطالب مثل نفس کشیدن، خودکار و بیدردسر میشوند – تصور کنید ۳۰ دور، انگار که شیمی بخشی از DNAتان شده باشد!
سومین نکته تست زدن است.
وقتی آزمون تستی است، باید مهارت تست زنی خود را به حد نهایی خود برسانیم. دو مطلب اینجا مهم است:
1) ابتدا تست های ده سال گذشته رشته خودتان را بارها و بارها حل کنید.
2) فقط تست های تالیفی را حل کنید که جنبه تسلط دارند.
من همیشه می گویم به جای حل 2000 تست بهتر است 500 تست خوب را 4 بار در زمانهای مختلف تمرین کنیم. علاوه بر این، برای تست زدن حتما حتما حتما باید زمان را در نظر گرفت. تست باید در زمان استاندارد آزمون تمرین شود.
برای اینکار تعداد مشخصی تست را مشخص کنید و زمان لازم را تعیین کنید و تا روی همه تست ها کار نکرده اید به پاسخنامه مراجعه نکنید.
آنقدر تست حل کنید که عضلات دستتان هم بدون فعالیت مغزی بتوانند تست ها را حل کنند. تست زدن مثل مسابقه دو ماراتن است؛ نه فقط سرعت، بلکه استقامت میخواهد، و وقتی عضلات دستتان خودکار تست حل کنند، انگار که ذهنتان به یک ماشین فرمول یک تبدیل شده – هیجان سرعت و دقت در هر سوال!
چهارمین نکته داشتن دیسیپلین و برنامه است.
برای رسیدن به هر نتیجه فوق العاده در هر کاری باید برنامه داشت و متعهدانه به آن برنامه عمل کرد. هیچ رمز فوق العاده و میانبری جز نظم و برنامه و استمرار برای موفقیت وجود ندارد. دیسیپلین مثل زنجیری طلایی است که شما را به قله میرساند؛ بدون آن، همه تلاشها مثل شنهای روان باد میروند، اما با آن، هر روز یک قدم نزدیکتر به رویایی هستید که تصور میکردید دستنیافتنی است – چه شیرین است طعم این تعهد روزانه!
امیدوارم این چهار نکته ای که برایتان نوشتم، باعث موفقیتتان در آزمونهای پیش رو باشد. این نکات نه تنها کلید کنکورند، بلکه نقشه گنجی برای هر چالشی در زندگی – بروید و فتح کنید، چون شما هم میتوانید شاگرد اول داستان خودتان باشید!
5 پاسخ
سلام استاد عزیز، خدا قوت خدمت شما. ممنون بابت این همه حس تعهد، عشق و توجه و محبت شما بزرگوار. شما در جلسات درسی بارها به این نکات اشاره فرمودید و بار دیگر در این بخش یادآوری فرمودید. بسیار ممنون.
ممنونم از لطف مرحمت شما. انشالله راهی باشه برای موفقیت همه دوستان
ممنونم از لطف شما. انشالله راهی بشه برای موفقیت همه بچه ها
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد گرانقدر
از صمیم قلب از همراهی دلسوزانه و تعهد بیدریغ شما سپاسگزارم. ایمان دارم که حضور ارزشمند شما در نقش استاد، همواره با خیرخواهی، مسئولیتپذیری و مهربانی همراه بوده است.
در کنار بهرهمندی از دانش علمی، از اخلاق، منش و بزرگواریتان نیز درسهای بسیاری آموختهام. بیتردید وجود اساتید فرهیختهای چون شما، سرمایهای گرانبها برای جامعه علمی است.
زحمات و راهنماییهای ارزشمندتان را صمیمانه ارج مینهم.
با آرزوی سلامتی، عزت و پایداری روزافزون برایتان
سلام فاطمه جان. ممنونم از لطفت. انشالله همیشه موفق باشی