پیش نویس:
یاد گرفتن روش تحقیق در هر رشته ای بدون دانستن پارادایم های موجود در آن عملا غیر ممکن است. من شخصا معتقدم اگر کسی پارادایم ها را نفهمیده باشد، حتی اگر پروفسور دانشگاه هم باشد، روش تحقیق را بلد نیست.
روش تحقیق در اصل روش رسیدن به واقعیت است. اینکه چه نگاه فلسفی به واقعیت داریم مثل یک نورافکن مسیر پیش رویمان را روشن می کند، از بین راه های متفاوت موجود، راه اصلی را نشان می دهد و از بی راهه رفتنمان جلوگیری می کند.
به عبارت دیگر، در علم و بخصوص در روش تحقیق برای رسیدن به علم، پارادایم ها نقشه راه و قطب نمای پژوهشگر هستند. یکی از مهمترین پارادایم ها، پارادایم پوزیتیویسم یا اثبات گرایی است که به آن اصالت تحصلی هم می گویند. در این مقاله، تلاش خواهم کرد تا این پارادایم را از جنبه های مختلف بررسی کنم.
پوزیتیویسم یا اثبات گرایی
پوزیتیویسم (Positivism) رویکردی فلسفی (Philosophical Approach) است که در قرن نوزدهم ظهور کرد و عمدتاً با آگوست کنت (Auguste Comte) مرتبط بود و هدفش درک و توضیح جهان از طریق مشاهده تجربی و روشهای علمی بود. این موضع فلسفی به طور قابل توجهی بر رشته های مختلف از جمله جامعه شناسی، روانشناسی و علوم طبیعی تأثیر گذاشته است. در این کاوش، به اصول اصلی پوزیتیویسم، زمینه تاریخی آن، کاربردهای آن در زمینههای مختلف و انتقاداتی که در طول زمان با آن روبهرو بوده است، خواهیم پرداخت.
زمینه تاریخی: ظهور پوزیتیویسم
ریشههای پوزیتیویسم را میتوان به دوران روشنگری -که به دوران استدلال نیز معروف است (قرون 17 و 18 میلادی)- جستوجو کرد که با تغییر جهت به سوی عقل و استدلال، علم و مشاهده تجربی به عنوان ابزار اصلی درک جهان مشخص میشود. وقتی از دوران روشنگری صحبت می کنیم، در نظر داشته باشید که در زمانهای دور و حتی در حال حاضر مبنا قرار دادن استدلالهای مبتنی بر پایه های غیر علمی فراگیر بوده است. خرافات، باورهای غلط، مبانی نادرست و خیلی چیزهای دیگر پایه ای برای فهم آدمیزاد ار واقعیت ها بوده است.
این موارد باعث شد تا متفکرین به فکر چاره افتادند. در این دوران بود که آگوست کنت، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی پوزیتیویسم را به عنوان یک نظام فلسفی متمایز در اوایل قرن نوزدهم رسمیت داد. کنت علمی را متصور بود که از اصول علمی برای درک و بهبود جامعه انسانی استفاده می کرد. او معتقد بود که با اعمال روش علمی در پدیده های اجتماعی، جامعه می تواند به گونه ای پیشرفت کند که علوم طبیعی پیشرفت کرده است.
پوزیتیویسم کنت با تأکید بر مشاهده تجربی، رد متافیزیک، و این باور که دانش واقعی از حقایق قابل مشاهده ناشی می شود، مشخص شد. او رشد سه مرحلهای اندیشه بشری را پیشنهاد کرد که از مرحله الهیات (که توسط دین و خرافات اداره میشود) به مرحله مابعدالطبیعه (با اصول انتزاعی) و در نهایت به مرحله علمی یا مثبت (که توسط مشاهده تجربی و تحقیق علمی اداره میشود) پیشرفت میکند. .
اصول کلیدی پوزیتیویسم:
مشاهده تجربی:
پوزیتیویسم تاکید زیادی بر مشاهده تجربی (یعنی آنچه که عینی است و بوسیله حس های پنجگانه قابل درک است) به عنوان پایه و اساس دانش دارد. دانش از تجربیات حسی و حقایق قابل مشاهده به دست می آید. بنابراین، روش تحقیق مبتنی بر پارادایم پوزیتیویسم روش تحقیقی کمی و متنی بر مشاهده متغیرها خواهد بود.
روش علمی:
روش علمی محور پوزیتیویسم است. روش علمی شامل فرمول بندی فرضیه ها، مشاهده سیستماتیک، آزمایش و تجزیه و تحلیل داده ها برای رسیدن به نتایج عینی و قابل تأیید است.
رد متافیزیک:
پوزیتیویسم گمانه زنی های متافیزیکی و استدلالهای انتزاعی را که نمی توانند به طور تجربی آزمایش کنند، رد می کند. این پارادایم از تمرکز بر آنچه که قابل مشاهده و اندازه گیری است، حمایت می کند.
قابلیت پیش بینی:
پوزیتیویسم به جبرگرایی معتقد است. بدین معنی که برای هر پدیده ای که اتفاق می افتد، دلیل و علتی وجود دارد. وقتی به وجود علت برای پدیده ها معتقد باشیم، می دانیم که با یافتن و دانستن آنها ضمن تبیین پدیده مورد نظر، قادر به پیش بینی پدیده هم خواهیم بود. پوزیتیویسم به توانایی نظریه های علمی در پیش بینی و کنترل پدیده ها اهمیت می دهد. اعتبار یک نظریه اغلب با موفقیت پیش بینی آن مورد قضاوت قرار می گیرد.
کمی سازی:
پوزیتیویسم اغلب شامل کمی سازی داده ها می شود، زیرا اندازه گیری عددی دقیق تر و عینی تر از توصیف های کیفی در نظر گرفته می شود.
کاربردهای پوزیتیویسم:
1. جامعه شناسی:
پوزیتیویسم تأثیر عمیقی بر حوزه جامعه شناسی گذاشته است. امیل دورکیم (Emile Durkheim)، جامعه شناس برجسته، رویکرد پوزیتیویستی را برای مطالعه حقایق اجتماعی اتخاذ کرد. کار دورکیم بر استفاده از روش های آماری برای تجزیه و تحلیل پدیده های اجتماعی و ایجاد جامعه شناسی به عنوان یک رشته علمی متمرکز بود.
2-روانشناسی:
در روانشناسی، رفتارگرایی که بر رفتار قابل مشاهده و روش علمی تأکید دارد، با اصول پوزیتیویستی همسو می شود. رویکردهای رفتارگرا، مانند رویکردهای اسکینر ( B.F. Skinner)، به دنبال توضیح رفتار از طریق محرکها و پاسخهای قابل مشاهده بودند و از حدس و گمان در مورد فرآیندهای ذهنی غیرقابل مشاهده اجتناب میکردند.
3. علوم طبیعی:
تأثیر پوزیتیویسم شاید بیشتر در علوم طبیعی مشهود باشد، جایی که مشاهده و آزمایش تجربی اساسی است. توسعه تئوری های علمی، فرضیه ها و آزمایش سیستماتیک این ایده ها همگی منعکس کننده اصول پوزیتیویستی هستند.
4. اقتصاد:
پوزیتیویسم اقتصادی شامل به کارگیری روش های علمی در تحلیل اقتصادی است. اقتصاددانان پوزیتیویست از داده های تجربی و روش های آماری برای تدوین نظریه های اقتصادی و پیش بینی رفتار اقتصادی استفاده می کنند.
نقد پوزیتیویسم:
در حالی که پوزیتیویسم سهم قابل توجهی در پیشرفت دانش داشته است، اما بدون انتقاد نبوده است:
1. تقلیل گرایی:
تمرکز پوزیتیویسم بر جنبه های قابل مشاهده و کمی می تواند منجر به تقلیل گرایی، ساده سازی بیش از حد پدیده های پیچیده با نادیده گرفتن عوامل غیر قابل مشاهده یا جنبه های کیفی شود.
2. نادیده گرفتن ذهنیت:
اصرار پوزیتیویسم بر عینیت ممکن است ابعاد ذهنی و تفسیری تجربه انسانی را به ویژه در زمینه هایی مانند جامعه شناسی و روانشناسی نادیده بگیرد.
3. بی طرفی ارزش:
منتقدان استدلال میکنند که پیگیری بیطرفی ارزشی در تحقیقات پوزیتیویستی ممکن است امکانپذیر یا مطلوب نباشد، زیرا زمینههای اجتماعی و فرهنگی میتوانند بر پرسشها و تفسیرهای پژوهشی تأثیر بگذارند.
4. انعطاف ناپذیری:
پایبندی سخت پوزیتیویسم به روش علمی ممکن است توانایی آن را برای کشف پدیده های خاصی که از طریق رویکردهای جایگزین بهتر درک می شوند، مانند پدیدارشناسی یا هرمنوتیک، محدود کند.
دیدگاه های معاصر:
محققان معاصر محدودیتهای پوزیتیویسم سختگیرانه را میشناسند و اغلب عملگرایانهتری را اتخاذ میکنند. رویکرد، ترکیب روش های تجربی با شناخت اهمیت زمینه، تفسیر و ذهنیت است. این رویکرد عمل گرایانه تصدیق می کند که پدیده های خاص از طریق ترکیبی از روش های کمی و کیفی به بهترین وجه درک می شوند.
نتیجه:
پوزیتیویسم، با تأکید بر مشاهده تجربی و روش علمی، نقشی اساسی در شکل دادن به روشی که ما به دانش و تحقیق در رشته های مختلف می پردازیم، ایفا کرده است. توسعه تاریخی، اصول کلیدی و کاربردهای آن میراثی ماندگار از خود بر جای گذاشته است. با این حال، مانند هر موضع فلسفی، شناخت محدودیت های آن و در نظر گرفتن رویکردهای جایگزین برای دستیابی به درک جامع تری از ماهیت پیچیده و چندوجهی واقعیت ضروری است. در پژوهش معاصر، نیاز به رویکردی دقیقتر و فراگیرتر که روشهای پوزیتیویستی را با حساسیت به جنبههای ذهنی و زمینهای تجربه انسانی ترکیب میکند، به طور فزایندهای به رسمیت شناخته میشود.