گلیزر و استراوس وارد می شوند!
در کتاب کشف نظریه زمینه ای (گروندد تئوری) گلیزر و استراوس بر حاکمیت نیم قرنی پیشفرضهای روششناختی غلبه کردند. دستیابی به نظریه زمینه ای جرقه علاقه فزاینده به روش های کیفی را فراتر از رویکرد جامعه شناسان مکتب شیکاگو و دانشجویان آنان زد و به دنبال آن مسیر یادگیری محققان آمریکایی را تغییر داد.
کتاب آنان گفتار تعیین کننده ای بود، زیرا تصورات درباره اجماع روششناختی را از هم گسست و راهبردهای نظام مندی را برای انجام تحقیق کیفی پیشنهاد داد.
با توجه به سیطره تحقیق کمی، انتشار کتاب کشف نظریه زمینه ای احتمالاً توسط بسیاری از محققان کمی آن روزها مورد توجه قرار گرفت و در عین حال به سرعت نفوذ نمادین و عملی زیادی در بین محققان کیفی و دانشجویان تحصیلات تکمیلی که تمایل به روش های کیفی داشتن پیدا کرد.
در این کتاب گلیزر و استراوس اساساً نقد معرفتشناختی را با رهنمودهای کاربردی در عمل پیوند دادند. جالب اینجاست که آنها اشاره میکنند اما ادامه نمیدهند که بحثهای معرفت شناسی انقلابی درباره سازههای تحقیقات علمی توسط توماس کوهن (۱۹۶۲) در کتاب ساختار انقلابهای علمی یا توسط آرون سیکول (۱۹۶۴) در متن بحثهایی درباره روش و اندازه گیری در جامعه شناسی بیان شده است.
با وجود اینکه گلیزر و استراوس پیامی انقلابی را اعلام کردند. آنها تحلیل کیفی نظاممندی را پیشنهاد دادند که منطق خودش را داشت و میتوانست نظریه تولید کند. به خصوص اینکه گلیزر و استراوس قصد داشتند برای فرآیندهای اجتماعی، توضیحات نظریه انتزاعی ارائه دهند. برای گلیزر و استراوس تعریف اجزای عملیاتی نظریه زمینه ای عبارت بود از:
- درگیری همزمان در جمع آوری داده ها و تحلیل
- ساخت کد ها و مقوله های تحلیلی از داده ها و نه از فرضیه های منطقا قیاسی و از قبل استنتاج شده
- استفاده از روش مقایسه دائمی، که در طول هر مرحله از تحلیل انجام میشود
- پیشبرد توسعه نظریه در طول هر مرحله از جمعآوری دادهها و تحلیل
- یادداشت برداری برای تشریح دقیق مقوله ها، تعیین ویژگیهای آنها، تعریف ارتباط بین مقوله ها و شناسایی خلاء ها
- نمونه گیری با هدف ساخت نظریه (نمونه گیری نظری) و نه برای نمایندگی جامعه تحقیق
- مرور ادبیات پس از انجام تجزیه و تحلیل مستقل
سروکار داشتن با این کارکردها، به محققان کمک میکند تا فرایند تحقیق خود را کنترل کنند و قدرت تحلیلی کارشان را افزایش دهند. گلیزر و استراوس با هدف انجام تحقیقات کیفی فراتر از مطالعات توصیفی، به سمت قلمرو چارچوبهای نظری توضیحی حرکت کردند تا درک انتزاعی و مفهومی از پدیده مورد مطالعه ارائه کنند. آنها اصرار داشتند که نظریه پردازان زمینه ای تازه کار، نظریه های جدیدی را ارائه دهند و بنابراین، از به تاخیر انداختن مرور ادبیات دفاع کردند تا از نگاه به جهان با لنز ایده های موجود جلوگیری کنند.
نظریه پردازی گلیزر و استراوس با نظریه پردازی آسان و قیاسی- منطقی در تضاد بود؛ زیرا، آنان کار خود را با داده ها شروع میکردند و به طور نظاممند سطوح مفهومی تحقیقات خود را ارتقا می دادند، در عین حال که پایبندی شدیدی به داده ها داشتند.
با این استدلال یک نظریه زمینه ای کامل با معیارهای زیر منطبق بود:
- تناسب زیاد با داده ها
- مفید بودن
- غنای مفهومی
- دوام در طول زمان
- اصلاح پذیری
- قدرت توضیحی
کتاب کشف نظریه زمینه ای به جای پیشگامی در توسعه ابزارهای ساده کمی، بحث بسیار قوی درباره تحقیق کیفی به عنوان رویکردی معتبر و جدی مطرح کرد و به آن مشروعیت بخشید. در این کتاب گلیزر و استراوس (۱۹۶۷) مواد مواردی را به چالش کشیدند:
- اعتقاد به اینکه روش های کیفی تحت تاثیر قرار می گیرند و غیر نظام مند هستند
- جداسازی مراحل گردآوری و تجزیهوتحلیل دادهها در تحقیق
- دیدگاه غالب مبنی بر اینکه تحقیق کیفی پیش زمینه تحقیقات دقیق تر کمی است
- تصوراتی چون تحقیق کیفی باید توسط کانون هایی از تحقیقات کمی مورد قضاوت قرار گیرد
- تقسیم بندی مطلق بین نظریه و تحقیق
- دیدگاه هایی که نظریه پردازی را متعلق به نخبگان می دانست
- پیش فرض هایی که میگفت تحقیق کیفی نمیتواند نظریه تولید کند.
رویکرد گلیزر و استراوس بر مبنای رویه های تحلیلی ضمنی و استراتژیهای تحقیق محققان کیفی قبلی بوده و این رویه ها و راهبردها را آشکار ساختند. این محققان (کیفی پیشین) در زمینه مبانی تحلیلی داده های جمع آوری شده به خوانندگان آگاهی اندکی میدادند. رهنمودهای مکتوب گلیزر و استراوس برای اجرای تحقیق کیفی سنت شفاهی را تغییر داد و رهنمودهای تحلیلی را در دسترس محققان رشته جامعه شناسی و سایر رشته ها قرار داد.
یک پاسخ