مدتها بود که می خواستم در مورد روش تحقیق هرمنوتیک و در کنار آن هرمنوتیک مضاعف مطلبی بنویسم که متاسفانه فرصت نمی شد و هر بار موضوع دیگری جایگزین آن می شد. امروز می خواهم به بهانه تستی که در آزمون دکتری علوم اجتماعی در سال 1403 مطرح شده است در مورد این روش تحقیق بنویسم. اما، تست چه بود؟
تست شماره 68 آزمون دکتری علوم اجتماعی
هرمنوتیک مضاعف در دیدگاه آنتونی گیدنز، بیانگر چه خصلتی در تحقیق اجتماعی است؟
1) پژوهشگران اجتماعی می توانند جهانی را که بررسی می کنند، تغییر دهند و به نتایج تحریف شده ای برسند.
2) پژوهشگران اجتماعی نمی توانند جهانی را که بررسی می کنند، تغییر دهند و به نتایج تحریف شده ای برسند.
3) تلفیق هرمنوتیک و دیالکتیک به شیوه موکد
4) اهتمام مضاعف بر روش هرمنوتیک
قبل از پاسخگویی به تست دکتری، کمی موضوع را با هم بررسی کنیم.
برای اینکه باب گفتگو با هم را باز کنم، ابتدا می خواهم کلمه هرمنوتیک را از نظر واژه شناسی بررسی کنم.
تحلیل واژگانی هرمنوتیک
واژهی «هرمنوتیک» (Hermeneutics) مثل اکثر کلماتی که در روش تحقیق با آنها مواجه هستیم، کلمه ای با ریشه یونانی است. هرمنوتیک ریشه در کلمهی یونانی hermēneuein به معنای «تفسیر و تاویل کردن» یا «بیان کردن» دارد و با واژهی hermēneia که به معنای «تفسیر» است، نیز مرتبط است.
در افسانه های یونانی، اسطوره ای باستانی بنام هرمس (Hermes) وجود دارد که او را پیام آور خدایان می دانستند. خدایانی که رمزآلود و پیچیده سخن می گفتند و نیاز بود گفتار رازآلود آنها به صورتی قابل فهم به انسانها منتقل شود.
هرمس اسطوره ای بود که نه تنها پیامها را منتقل میکرد، بلکه گاهی آنها را به زبانی سادهتر هم تفسیر میکرد و یونانیان باستان هرمس را خدای تفسیر و تاویل می دانستند.
واژهی هرمنوتیک هم از همین وظیفهی هرمس در انتقال و تفسیر پیامهای پیچیده سرچشمه گرفته است و به معنای یافتن و بیان معنای پنهان در متنها یا نشانهها به کار میرود.
هرمنوتیک و هرمنوتیک مضاعف به زبان ساده
هرمنوتیک
هرمنوتیک به زبان ساده یعنی تفسیر یا تعبیر متنها و معانی آنها. این اصطلاح بیشتر در علوم اجتماعی و فلسفه استفاده میشود و هدف آن کمک به درک و فهم درستتر مفاهیم، عبارات و گفتارهایی است که پنهان یا پیچیده هستند.
برای درک بهتر، فرض کنید کتابی از یک فیلسوف مشهور میخوانیم که در آن دربارهی حقیقت و زندگی صحبت کرده است. ممکن است این فیلسوف جملات را طوری نوشته باشد که فهم آنها سخت باشد. هرمنوتیک کمک میکند با بررسی متن و در نظر گرفتن فرهنگ، زمانه و ذهنیت نویسنده، آنچه فیلسوف واقعاً منظورش بوده را بهتر بفهمیم.
هرمنوتیک مضاعف
هرمنوتیک مضاعف نسبت به هرمنوتیک یک گام به جلوتر میرود و تفسیری دو لایه برای مفاهیم در نظر میگیرد. یعنی، در هرمنوتیک مضاعف نه تنها به دنبال فهمیدن منظور نویسنده هستیم، بلکه در علوم اجتماعی، به چگونگی تأثیر این تفسیر بر خود ما و جامعه هم توجه میکنیم. در واقع، در هرمنوتیک مضاعف، ما اول پیام را میفهمیم و بعد نگاه میکنیم که این فهم ما از آن پیام چگونه بر برداشتها و رفتارهای ما تأثیر میگذارد.
به عنوان مثال، در جامعهشناسی، محقق ابتدا باورهای مردم را دربارهی موضوعی مثل عدالت اجتماعی تفسیر میکند (لایه اول هرمنوتیک). سپس بررسی میکند که چگونه خودِ این تفسیر و این باورها در مورد عدالت اجتماعی باعث شکلگیری رفتارهای مختلف در جامعه میشوند (لایه دوم هرمنوتیک).
نگاهی بر سیر تاریخی هرمنوتیک
وقتی می خواهیم ظهور هرمنوتیک و بعد تر هرمنوتیک مضاعف را از لحاظ تاریخی بررسی کنیم باید برگردیم به قرن هجدهم میلادی و بحث را از آنجا شروع کنیم.
آغاز هرمنوتیک – فریدریش شلایرماخر
هرمنوتیک مدرن را باید حاصل کارهای فریدریش شلایرماخر (Friedrich Schleiermacher)، متفکر آلمانی قرن هجدهم دانست. او در زمینه تفسیر متون دینی، فلسفی و ادبی فعالیت داشت و اولین کسی بود که هرمنوتیک را به عنوان یک علم مستقل و روشمند معرفی کرد. شلایرماخر معتقد بود که برای فهم درست یک متن، باید به دو عامل توجه کرد:
- عام: قواعد و ساختارهای زبانی که به ما در درک معنای ظاهری کلمات کمک میکنند. در این عامل باید ساختار زبانی که نویسنده برای بیان منظور خود از آن استفاده کرده است درست شناخته شود. مثلا، اگر متنی در علوم اجتماعی به زبان عربی بود؛ ابتدا باید قواعد و ساختار زبان عربی را شناخت و معنای ظاهری آنرا دریافت کرد.
- خاص: نویسنده یا گوینده یک متن یا سخن در یک بافت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و … مفاهیم مد نظرش را مطرح می کند. این زمینه زیستی او بر منظورش از استفاده کلمات و مفاهیم تاثیرگذار است. درک روانشناختی نویسنده و بافت اجتماعی-فرهنگی او به ما امکان میدهد تا بهتر به نیات و احساسات پنهان نویسنده پی ببریم و تفسیر بهتری از کلام و نوشته وی داشته باشیم.
شلایرماخر تأکید داشت که تفسیر درست تنها با شناخت این دو لایه ممکن است. این نگاه او به هرمنوتیک پایهگذار رویکردهای بعدی در فلسفه، علوم اجتماعی و روانشناسی شد.
توسعه هرمنوتیک – ویلهلم دیلتای
هرمنوتیک اولیه و روشی که شلایرماخر به عنوان یک روش توسعه داد بیشتر به منظور تفسیر متون دینی استفاده می شد. ویلهلم دیلتای (Wilhelm Dilthey) در قرن نوزدهم هرمنوتیک را از حوزه متون دینی فراتر برد و به سایر علوم انسانی تعمیم داد. دیلتای معتقد بود که روشهای علوم طبیعی (مانند مشاهده و آزمایش) برای درک پدیدههای انسانی و اجتماعی کافی نیستند.
او هرمنوتیک را روشی برای فهم تجارب انسانی و مقصودهای آنها معرفی کرد و تاکید داشت که باید هر متن یا رفتار انسانی را در بافت تاریخی و فرهنگی آن در نظر گرفت. این تفسیر دیلتای از هرمنوتیک، تأثیر عمیقی بر روانشناسی و علوم اجتماعی گذاشت، زیرا رویکردی را فراهم آورد که به تحلیل معنای رفتار و تجربههای انسانی از دیدگاه درونی میپرداخت.
هرمنوتیک فلسفی – مارتین هایدگر
در قرن بیستم، مارتین هایدگر (Martin Heidegger) هرمنوتیک را به فلسفه وجودی پیوند زد. هایدگر در کتاب هستی و زمان (Sein und Zeit) هرمنوتیک را نه فقط به عنوان روشی برای تفسیر متن، بلکه به عنوان راهی برای فهم وجود انسان (یا دازاین) معرفی کرد. او معتقد بود که فهم انسانها به طور ذاتی هرمنوتیکی است، یعنی ما همیشه در حال تفسیر جهان اطراف و وجود خود هستیم. هایدگر به جای تمرکز بر متنها، توجهش به تجربههای زیسته و معانی پنهان در زندگی انسان معطوف شد. در واقع هایدگر نگاهی پدیدارشناختی را در کنار هرمنوتیک قرار داد.
هرمنوتیک مضاعف – آنتونی گیدنز
هرمنوتیک مضاعف (Double Hermeneutics) در قرن بیستم با تلاشهای آنتونی گیدنز (Anthony Giddens)، جامعهشناس انگلیسی، بهطور گسترده مورد توجه قرار گرفت. او این مفهوم را به عنوان فرآیندی توصیف کرد که در آن محققان علوم اجتماعی، در تفسیر باورها و رفتارهای افراد، دو لایه تفسیر انجام میدهند:
- لایه اول: فهم محقق از باورها و کنشهای مردم در مورد یک پدیده (همان تفسیر هرمنوتیکی اولیه).
- لایه دوم: درک این نکته که چگونه این تفسیر و دانش جدید ممکن است به جامعه بازگردد و در کنشها و باورهای افراد تأثیر بگذارد.
در واقع، گیدنز نشان داد که علوم اجتماعی به واسطه هرمنوتیک مضاعف با موضوع مطالعه خود (یعنی انسانها) در تعاملاند. به عبارت دیگر، وقتی روانشناسان یا جامعهشناسان یافتههای خود را منتشر میکنند، این یافتهها میتوانند آگاهی افراد را تغییر دهند و حتی رفتارهای آنها را دگرگون کنند، که به نوبه خود نیازمند تحلیل جدید است.
هرمنوتیک در روانشناسی – پاول ریکور
پاول ریکور (Paul Ricoeur)، فیلسوف و هرمنوتیست فرانسوی، هرمنوتیک را به روانشناسی و روانکاوی نزدیک کرد. او با تأکید بر هرمنوتیک سوءظن (Hermeneutics of Suspicion) تلاش کرد نشان دهد که بسیاری از رفتارها و افکار افراد ریشههای ناخودآگاه دارند که باید از طریق تفسیر عمیق کشف شوند. رویکرد ریکور نشان داد که روانشناسان میتوانند با استفاده از هرمنوتیک، به ریشههای پنهان افکار و احساسات افراد دست یابند و انگیزههای آنها را بفهمند.
جمعبندی
- هرمنوتیک: با شلایرماخر آغاز شد، به واسطه دیلتای به علوم انسانی و روانشناسی تعمیم یافت و توسط هایدگر به فلسفه وجودی و زیستی انسان پیوند خورد.
- هرمنوتیک مضاعف: با گیدنز مطرح شد و توجه دارد که فهم و تفسیر ما از جامعه، میتواند به رفتارهای افراد در جامعه بازگردد و حتی آنها را تغییر دهد.
این دو رویکرد در کنار هم، به پژوهشگران علوم اجتماعی و روانشناسی کمک میکنند تا معنای پنهان افکار و رفتارها را درک کنند و در عین حال از تأثیر یافتههای خود بر جامعه آگاه باشند.