گروندد تئوری درس اول

بستر تاریخی نظریه زمینه ای

مقدمه تاریخی

یکی تاریخچه و سیر توسعه گراندد تئوری (نظریه زمینه ای) با جریان های بزرگتری از تحقیقات علمی اجتماعی آمیخته است، به ویژه با کشمکش های بین تحقیقات کمی و کیفی جامعه شناسی ایالات متحده در اوایل دهه 1960، یعنی سیطره اقتصادی و سیاسی آن.

در دهه های اول قرن بیستم، جامعه شناسان ایالات متحده، به ویژه دانشگاه شیکاگو، شروع به ساخت مبانی تجربی در تاریخچه زندگی و مطالعات موردی کردند. چنین کارهای درخشانی از جمله کارهای جرج هربرت مید (1932-1934)، جان دیویی (1919- 1960)، دبلیو آی توماس و دروتی ساین توماس (1928)، دبلیو آی توماس و فلوریان زانیسکی (1918-1958) الهام بخش بسیاری از دانشجویان تحصیلات تکمیلی بودند. در آن زمان آنسلم استراوس در شیکاگو روی مجموعه ای از دانشجویان مقطع تحصیلات تکمیلی که مشغول انجام تحقیقات میدانی و مطالعات قوم نگارانه (ethnographic) بودند، مطالعه کرد.

در ایالات متحده، طی دهه 1940، تحقیقات کیفی استقرائی در جامعه شناسی از تاریخچه زندگی و مطالعات موردی به مشاهدات مشارکت کنندگان، تغییر یافته بود. این روش شناسی، به شیوه مرسوم، نظریه پردازی، تفسیر و کدگذاری نشده بود. پل راک (1979) می نویسد: “تازه کاران تحقیقات میدانی، از طریق ترکیبی از مربی گری و وارد شدن به محیط میدانی تحقیق، آموزش می بینند”. اما، آنچه محققان در واقعیت انجام می دادند در میدان تحقیق و پس از آن مبهم باقی مانده بود. تعداد کمی از متون روش شناختی قبلی، به جای تاکید بر استراتژی های کیفی تحلیلی، بر جمع آوری داده ها، نقش های کار میدانی و روابط تاکید داشتند.

ظهور نظریه زمینه ای (گروندد تئوری)

دو جامعه شناس به نام های بارنی جی.گلیزر (Barney G. Glaser) و آنسلم ال. استراوس (Anselm Strauss) در کتاب کشف گروندد تئوری: استراتژی هایی برای تحقیقات کیفی، که در سال 1967 چاپ شد، روی روشهای تحقیق و تحلیل های کیفی تاکید مجدد کردند.

این دو دانشمند روی موضوع مرگ و میر در بیمارستانها مطالعه می کردند و نظریه زمینه ای از همکاری موفقیت آمیز آنها حاصل شد.

در ایالات متحده طی اوایل دهه 1960، کارکنان بیمارستان به ندرت درباره مرگ و میر حتمی با بیماران مبتلا به بیماریهای جدی صحبت می کردند. تحقیق تیم گلیزر و استراوس، چگونگی وضعیت مرگ و میر در محیط های مختلف بیمارستانی را بررسی نمود. آنها چگونگی رفتار پزشکان حرفه ای و بیمارانی که در خط پایان بودند را بررسی کردند و نحوه برخورد بیماران با این خبر که زمان مرگسان نزدیک است را مورد مشاهده قرار دادند.

گلیزر و استراوس داده های خود را در مورد درمان به صورت تحلیلی و دقیق ارائه دادند و شرح تحلیل های نظری درباره سازمان اجتماعی و توصیه های موقتی زمان مرگ پرداختند. آنها در گفتگوهای طولانی، ایده های تحلیلی را مورد بررسی قرار دادند و یادداشت های اولیه ای را در زمینه تحلیل مشاهدات در این مورد رد و بدل کردند. این دو دانشمند هم زمان با ارائه تحلیل های خود در مورد مرگ و میر، استراتژی های روش شناختی نظام مندی را ایجاد کردند که محققان می توانستند آن را برای بسیاری از موضوعات مطالعاتی دیگر بکار بگیرند.

گلیزر و استراوس (1967) در ابتدا این استراتژی را شرح دادند و به جای فرضیه های قابل آزمون قیاسی برآمده از نظریه های موجود، از توسعه نظریه در تحقیقات مبتنی بر داده های کیفی، دفاع کردند.

حقیقت اینستکه گلیزر و استراوس در زمان مناسبی وارد صحنه روش شناسی شدند. دوره ای که هنوز تحقیقات کیفی در جامعه شناسی جایگاهی نداشت. در اواسط دهه 1960، سنت قدیمی تحقیقات کیفی در جامعه شناسی، به عنوان روش های پیچیده و کم اهمیت در ایالات متحده حاکم بود و روش شناسان کمی بر همه بخش ها، هیئت تحریریه مجلات و موسسات سرمایه گذاری نظارت داشتند.

پلت (1996) معنقد بود که برخی از جامعه شناسان اندازه گیری های کمی را برای ترغیب و جلب توجه مخاطبان بیرونی انجام می دهند نه به این دلیل آنها به ضرورت اینکار معتقد بودند.

بر خلاف سنت های جامعه شناختی قوی انگلیسی و اروپایی در بحث های انتقادی و عملی (praxis) در نظریه پردازی، جامعه شناسی ایالات متحده، انواع خاصی از کمی سازی و نظریه های کلان انتزاعی را که حاوی ریشه های تجربی محکمی بود، توسعه داد. در آن زمان، در ایالات متحده، شکاف بین نظریه و پژوهش عمیق شد و فاصله بین تحقیقات استقرایی کیفی و قیاسی کمی گسترش یافت.

در کنار ترس از قبول نتایج درخشان تحقیقات کیفی محدودی که وجود داشت، و انجام چند پروژه قوی در مقطع دکتری و انتقادات شدید نظریه پردازان انتقادی در مورد کمی سازی، این رشته همچنان با تعریف پروژه های تحقیقاتی با رویکرد کمی به پیش می رفت.

چه نوع پیش‌فرض‌های روش شناختی از حرکت حدود نیم‌قرنی به سمت کمی سازی حمایت می‌کرد؟ هر راه شناختی بر نوعی نظریه درباره چگونگی توسعه دانش افراد استوار است. باور به یک روش واحد، مشاهدات نظام‌مند، آزمایش‌های تکرارپذیر، تعاریف عملیاتی مفاهیم، فرضیات قیاسی منطق گرا و شواهد تایید شده، که اغلب به عنوان روش روش علمی شناخته می شود، پیش فرض هایی را شکل می‌دهد که روش های کمی را تقویت می‌کنند. این پیش فرض ها از اثبات گرایی (پارادایم غالب بر تحقیقات علوم طبیعی معمول) حمایت می کند.

طی نیم قرن مفاهیم اثبات گرایانه روشها و دانش علمی، بر عینیت، عمومیت، تکرارپذیری تحقیق و ابطال فرضیه ها و نظریه های رقیب تاکید داشتند. محققان اجتماعی که پارادایم اثبات گرایی را پذیرفته بودند، به کشف تبیین علی و پیش بینی درباره دنیای بیرونی شناخت پذیر کمک کردند.

باور آنان در منطق علمی، به وجود یک روش واحد، عینی و حقیقتی بود که کیفیت تجربیات بشری را با تقلیل به متغیرهای قابل اندازه گیری مشروعیت می بخشید. بنابراین، در روش اثبات گرایی، فرض بر این است که یک مشاهده گر بی طرف و منفعل، داده های واقعی را جمع‌آوری می‌کند؛ اما، در ساخت آنها مشارکت ندارد، وقایع از ارزش ها جداست، دنیای خارجی سوای از مشاهده گر علمی و روش های آن وجود دارد و انباشتی از دانش تعمیم پذیر درباره این جهان موجود است.

اثبات گرایی در واقع منجر به جستجو برای ابزارهای معتبر رویه‌های فنی طرح های تحقیق قابل تکرار و دانش کمی تاثیر تایید پذیر شد.

راه های محدود در دانستن -یعنی راه های کمی- اعتبار اثبات گرایان را تا نیم‌قرن حفظ کرد. آنها سایر راه‌های ممکن برای دانستن از قبیل تفسیر معانی یا ادراکات شهودی را رد می‌کردند. بنابراین، تحقیق کیفی که معانی و ملاحظات مشارکت‌کنندگان تحقیق را تحلیل و تفسیر می کرد، منازعاتی را درباره ارزش علمی آن آغاز کرد. در دهه ۱۹۶۰ بسیاری از محققان کمی ایالات متحده به تحقیقات کیفی به عنوان تحقیقات تزیینی، حکایتیف غیر نظام مند و جانبدارانه نگاه می‌کردند. اولویتی که آنان برای تکرار پذیری و تایید پذیری قائل بودند منجر به این شد که مسائل انسانی و سوالات تحقیقی که منطبق با طرح‌های تحقیقاتی اثبات گران بود نادیده گرفته شود. طرفداران کمی سازی، تحقیقات کیفی را به هیچ وجه تصدیق نمی کردند، و تنها آن را به عنوان تمرین اولیه برای اصلاح ابزارهای کمی در نظر می گرفتند. بنابراین، برخی محققان کمی از مصاحبه یا مشاهده برای کمک به طراحی پرسشنامه های دقیق تر و انجام آزمایش های موثر تر استفاده می کردند.

با قوت گرفتن اثبات گرایی طی نیم قرن در جامعه شناسی ایالات متحده، فاصله بین نظریه و پژوهش به طور همزمان افزایش یافت. تعداد روزافزونی از محققان کمی بر اطلاعات دقیق تمرکز می کردند. این محققان کمی که نظریه و تحقیق را به هم پیوند داده بودند، فرضیه‌های قیاسی منطقی حاصل از نظریه های موجود را می آزمودند. اگرچه آنان نظریه موجود را تصحیح می کردند، اما تحقیقاتشان به ندرت منجر به ایجاد نظریه جدید می شد.

منابع مورد استفاده در این نوشته:

منبع اول:

Constructing grounded theory (second edition)

برای دانلود کتاب ساخت گروندد تئوری ویرایش دوم روی دانلود کلیک کنید          دانلود

منبع دوم:

Basics of Qualitative Research: Grounded Theory Procedures and Techniques Second Edition

برای دانلود کتاب مبانی تحقیق کیفی: روشها و تکنیکهای گروندد تئوری روی دانلود کلیک کنید        دانلود

مقاله بعدی را در زمینه گروندد تئوری اینجا بخوانید:

چالش گلیزر و استراوس

 

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
نوشته های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *